amir hosseinamir hossein، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

مامان نویس

دردل مامان

سلام نفسم.. قربونت بشم که ورجه ورجه میکنی تو دل مامان.. کمی تحمل کن تا تولدت چیزی نمونده..فقط ١ ماه و٥روز دیگه طاقت بیار  میدونم جات تنگ و تاریکه ولی باید تحمل کنی جیگرم... منم مواظبت هستم بوس بوس...
14 آبان 1390

دلنوشته

pesaramسلام.. خوبی گلم..ماه ٨ هم داره به آخر میرسه... جات حسابی تنگ شده مگه نه؟؟.. بمیرم واسه اون دست و pahay مچالت..دیگه تو دل مامانی جات تنگ شده .. تحمل کن که دنیا خیلی وسیعه یه گوشه اش هم الان خالیه که متعلق به تو هست جیگرم...باید بیای و جای خودت روpeyda کنی... الان در ماه آبان هستیم...٢٥/٨ سالگرد عروسیمون هستpesaram ..فدات بشم امسال جشن ما ٣نفره است با اینکه تو دلمی ولی ما احساست میکنیم....الهی شکرت... خدایا ازت ممنونم همه چیز آرومه..غصه ها خوابیدن....من خوشبخت ترین زن و مادر دنیا هستم.... ...
12 آبان 1390

برای پسرم

سلام عشقم...ا الهی من فدات بشم....   کم کم داریم به تاریخ تولدت نزدیک میشیم poram از استرس نمیدونم چرا گلکم مواظب خودت باش تا سلامت بیای بغلم جیگرم... از همه ی وسایلات عکس گرفتم قول میدم زودی واست بذارم تو وبلاگت که واست به یادگار بمونه... ...
12 آبان 1390

تشکر

سلام به دوستای خوبم.. ببخشید که یه مدت نبودم..مشغول خرید لوازم نی نی جونم بودم... حال تخت و لوازم بهداشتی شو هنوز نخریدم.... تشکر میکنم که به یادم بودید ...
12 آبان 1390

دیگه طاقت ندارم.......

سلام گلم..عشقم ...نفسم.. مامان دیگه کم کم داره خسته میشه...کار کردن واسم شده مثل شکستن شاخ آقا غوله.. وزنم زیاد شده paham شدیدا درد میگیرن و مدام خواب میرن.... بابایی مبل ها را فروخت واسمون مبل جدید خرید..فرش جدید خرید..کلی خونمون قشنگ شده.. کمدت هم تا هفته ی دیگه به امید خدا حاظر میشه... دعا کن خدا یه صبری به این مامانه کم  طاقتت بده... دوست دارم هزارتا...................... از طرفی خسته شدم..از طرفی وقتی تو دلم تکون میخوری بهترین حال دنیارو دارم.... دیگه چیزی نمونده کم کم بغلت میکنم نفس....... ...
23 مهر 1390

گزارش سونو31 هفته و 4روزگی....

سلام گلم عمرم نفسم.. الهی فدات بشم همین الان از سونو گرافی آمدم.. سرت کاملا برگشته..وشرایط زایمان طبیعی فراهمه.. ولی چون من یه تصادف شدید داشتم که لگنم شکسته نمی تونم طبیعی زایمانت کنم..وباید مدارک pezeshkimo از بیمارستان بگیرم تا سزارین بشم... گل مامان وزنت تا امروز٧٠٠/١ هست که خانم دکتر گفت خوبه... الهی شکر همه ی این خبرهای خوش بهانه ای است برای شکرانه ی خدای مهربون....دوست دارم....راستی بازهم صدای قلب مهربونتو شنیدم... دیگه کم کم واسه خودت آقا شدی..قدو بالات بلند شده....دست وpahatبزرگ شده...داری آماده میشی تا بیای بغل مامان و بابا ...
16 مهر 1390

تاریخ احتمالی زایمان

سلام گل pesaram قند عسلم...مامان هروز داره خیکی تر میشه... دیروز رفتیم مطب الهه جون.. بازهم صدای قلب مهربونتو شنیدیم ..باید برم یه سونوگرافی دیگه بدم فکر کنم این آخرین سونو باشه... دیگه واست بگم که مامان 62 کیلو شده..وای خاک تو سرم... تاریخ احتمالی تولدت هم 17 آذر pish bini شده.... البته الهه جون گفت از 3 آذر به بعد اگر دردم زیاد باشه میشه به دنیا بیای و زایمان زودرس هم محسوب نمیشه... نمیدونم چی میشه فقط از اسم زایمان وحشت دارم.. خدایا خودت که همیشه هوامو داری این دفعه هم یه نظری بهم بکن///// ...
13 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مامان نویس می باشد