خنده ی مامان بابا
سلام شکلات خوشمزه ی مامان اگه به دنیا بیای بازم میخورمت تا دوباره بری تو دلم..
نه نه.... این کار نمیکنم چون میخوام تو بغلم بمونی تا همیشه
امروز با بابایی داشتیم تلویزیون تماشا میکردیم که نا خدا نگاه هردوتامون به شکم قلمبه ی مامانی گره خورد در همون لحظه ٣ تا ضربه ی باحال زدی به دلکم..ضربه هات ماشالله انقدر قوی و محکم بود که ما از روی لباس متوجه شدیم داری تکون میخوری...وای لباسم یهو تکون میخورد....
آخ که منو بابایی کلی بهت خندیدیم وقربونت رفتیم فکر کنم میخواستی ابراز وجود کنی مگه نه عسلم؟؟؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی