amir hosseinamir hossein، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

مامان نویس

دیگه طاقت ندارم.......

سلام گلم..عشقم ...نفسم.. مامان دیگه کم کم داره خسته میشه...کار کردن واسم شده مثل شکستن شاخ آقا غوله.. وزنم زیاد شده paham شدیدا درد میگیرن و مدام خواب میرن.... بابایی مبل ها را فروخت واسمون مبل جدید خرید..فرش جدید خرید..کلی خونمون قشنگ شده.. کمدت هم تا هفته ی دیگه به امید خدا حاظر میشه... دعا کن خدا یه صبری به این مامانه کم  طاقتت بده... دوست دارم هزارتا...................... از طرفی خسته شدم..از طرفی وقتی تو دلم تکون میخوری بهترین حال دنیارو دارم.... دیگه چیزی نمونده کم کم بغلت میکنم نفس....... ...
23 مهر 1390

گزارش سونو31 هفته و 4روزگی....

سلام گلم عمرم نفسم.. الهی فدات بشم همین الان از سونو گرافی آمدم.. سرت کاملا برگشته..وشرایط زایمان طبیعی فراهمه.. ولی چون من یه تصادف شدید داشتم که لگنم شکسته نمی تونم طبیعی زایمانت کنم..وباید مدارک pezeshkimo از بیمارستان بگیرم تا سزارین بشم... گل مامان وزنت تا امروز٧٠٠/١ هست که خانم دکتر گفت خوبه... الهی شکر همه ی این خبرهای خوش بهانه ای است برای شکرانه ی خدای مهربون....دوست دارم....راستی بازهم صدای قلب مهربونتو شنیدم... دیگه کم کم واسه خودت آقا شدی..قدو بالات بلند شده....دست وpahatبزرگ شده...داری آماده میشی تا بیای بغل مامان و بابا ...
16 مهر 1390

تاریخ احتمالی زایمان

سلام گل pesaram قند عسلم...مامان هروز داره خیکی تر میشه... دیروز رفتیم مطب الهه جون.. بازهم صدای قلب مهربونتو شنیدیم ..باید برم یه سونوگرافی دیگه بدم فکر کنم این آخرین سونو باشه... دیگه واست بگم که مامان 62 کیلو شده..وای خاک تو سرم... تاریخ احتمالی تولدت هم 17 آذر pish bini شده.... البته الهه جون گفت از 3 آذر به بعد اگر دردم زیاد باشه میشه به دنیا بیای و زایمان زودرس هم محسوب نمیشه... نمیدونم چی میشه فقط از اسم زایمان وحشت دارم.. خدایا خودت که همیشه هوامو داری این دفعه هم یه نظری بهم بکن///// ...
13 مهر 1390

هفته ی 29

سلام گل مامان.. حالو احوالت که خوبه انشالله؟؟؟؟ دلم واست تنگ شده...فردا وارد هفته ٢٩ بارداری میشیم...دیگه ساعت داره تند تند میگذره ولحظه ی در آغوش گرفتن تو در بغلم داره نزدیک میشه...... دیگه کم کم ترس ودلهره زایمان تمام وجودمو در بر گرفته.. یه وقتها با خودم میگم کاش  میشد زمان به عقب برگرده کاش تازه تورو باردار میشدم.. آخه خیلی میترسم... اززایمان... این بوس خوشگل از طرف مامان و بابا بچسبه به lop topolet pesaram ...
12 مهر 1390

مادرانه

سلام جو جو لالایی مامان...الهی فدات شم که این همه واسم عزیزی... خیلی دوست دارم.. قربونت بشم که تو دلم تکون تکون میخوری.. زود بزرگ بشو .بیا بغل مامان و بابا.... بوس بوس   ...
3 مهر 1390

میخوام برم واست خرید...

سلام  جوجو..... خوبی مامان امروز بابایی کلی خجالتمون داد و دکود اتاقو تغییر داد حالا هم کمدت هم تختت جا میشه اینجا... باید کم کم بریم سفارش بدیم تا واست بسازن...الهی قربونت بشم...هزارتا آرزو واست دارم...
1 مهر 1390

مادرانه////

سلام عشقم نفسم جونم.. .الهی دورت بگردم کم کم جات داره تنگ میشه و ورجه ورجه هات زیاد.. آخ قربونت برم..حسابی بزرگ بشو که بیای بغلم ..دوست دارم ...
1 مهر 1390

گزارش دکتر....

سلام قشنگم دیروز رفتیم pishe الهه جون...همه چیز خوب بود جواب آزمایشم را هم بردم همه چیز طبیعی بود..الهی شکر.. صدای قلب مهربونت هم شنیدیم در سلامت کامل هستی نفسم.... هوس یه شمال کردم.. ولی الهه جون گفت 1 یا 2 هفته دست نگه دار جاده ها که خلوت شد بزنید به جاده.. آخجونمی جون...از عید تا حالا هیجا نرفتیم....راستی مامانی دیگه داره میترکه.. وزنم زیاد شده..62کیلو شدم... نزدیک 9کیلو اضافه وزن peyda کردم... اشکال نداره به وجود ناز تو می ارزد..الهی که سالم وسلامت بیای بعل من و بابایی که عاشقانه بیقرارتیم pesaram ...
30 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مامان نویس می باشد